با تو بودن

از سپیدی برف تا خنکای سحر از بلندای چهچه قناری تا تابش کرم شب تاب از همهمه جاری ابر تا سکوت بی پناه اشک از سایه سار عشق تا کهکشان خلوت هستی همه و همه آسایش با تو بودن را فریاد می زنند

Sunday, May 20, 2007

جشن زندگی


تاریکی راه

از پرشکوه بودن این جشن چیزی کم نمی کنه

جشنی به نام زندگی

یک فضای مرموز از وجود یک قدرت برتر بر لحظه های زندگی سایه افکنده

و من امشب در سکوت لحظه هایم به دنبال آن قدرت برترم

که شاید روزی بتوانم از تاریکی راه از او بپرسم

و جواب او را بشنوم که من چراغ راهت بودم

پس دلت را به نور من میسپردی

صحنه تاریک است تا نور من را زیباتر ببیبنی

تا مشتاق نورم شوی

و اگر چنین است پس چرا من سرگرم سیاه بازان شوم

دلهایی که سیاه است ،زبانهایی که سیاه می گویند و

باز هم سکوت

سکوتی به روشنایی نور

و این فضای رازآلود

شاید
قطره اشکی از دلی عاشق چکیده
یا
فرد آگاهی، سرخوش درک حضورش است
که
امشب ستاره ها عاشقترندو فضا مرموز تر

No comments: