تاریکی راه
از پرشکوه بودن این جشن چیزی کم نمی کنه
جشنی به نام زندگی
یک فضای مرموز از وجود یک قدرت برتر بر لحظه های زندگی سایه افکنده
و من امشب در سکوت لحظه هایم به دنبال آن قدرت برترم
که شاید روزی بتوانم از تاریکی راه از او بپرسم
و جواب او را بشنوم که من چراغ راهت بودم
پس دلت را به نور من میسپردی
صحنه تاریک است تا نور من را زیباتر ببیبنی
تا مشتاق نورم شوی
و اگر چنین است پس چرا من سرگرم سیاه بازان شوم
دلهایی که سیاه است ،زبانهایی که سیاه می گویند و
باز هم سکوت
سکوتی به روشنایی نور
و این فضای رازآلود
شاید
قطره اشکی از دلی عاشق چکیده
قطره اشکی از دلی عاشق چکیده
یا
فرد آگاهی، سرخوش درک حضورش است
که
امشب ستاره ها عاشقترندو فضا مرموز تر
که
امشب ستاره ها عاشقترندو فضا مرموز تر