با تو بودن

از سپیدی برف تا خنکای سحر از بلندای چهچه قناری تا تابش کرم شب تاب از همهمه جاری ابر تا سکوت بی پناه اشک از سایه سار عشق تا کهکشان خلوت هستی همه و همه آسایش با تو بودن را فریاد می زنند

Wednesday, January 10, 2007

آرام باش

تصاحب یک لحظه باعث میشه که شیرینی و بودن در آن لحظه را ببازی
تصاحب قلبی عاشق باعث میشه که از اون دور بشی
تصاحب جوانی، باعث میشه که در هر لحظه از آن غبار پیری مهمانت باشه
اما دربستر زمان قرار داشتن وآرام بودن زیباترین راه ممکن است
مثل نیلوفری که در بستر دریاچه آرام گرفته
و اون موقع ،وقتی که یاد گرفتی دستان قدرتمند و مهربان ناشناختنی تو رو تصاحب کرده
دیگه چه هراس از به چنگ آوردن لحظه ای دار ی
چه بیمی از فردایی که در راه است داری
و چرا در قبال اونی که عاشقش هستی سرگردون باشی
چه لحظه ایی باشکوه تر از اون لحظه ا ی است که خودت رو متعلق به بزگترین نیروی هستی بدونی
و
نقشه زندگی و آرزو هات رو به دستان مهربون اون بسپاری
مطمئن باش که او بی همتاست

Saturday, January 6, 2007

Tuesday, January 2, 2007

گل مینای وجودت


یک زمین پر از گلهای شاداب مینا

یه آسمون آبی آبی بالای سرشون

یه درخت نخل بلند همسایشون

باد آرومی میوزه و اونا رو میرقصونه

یه جورایی محو تماشای خورشیدن که

با قدمهای سنگین و سیاه له میشن

به اون میگن اشرف مخلوقات

و دوباره و دوباره بدون اینکه فکر وجود ناز مینا ها باشه از روی خونه اونا رد میشه

و من

فهمیدم که نباید گلهای حساس و شاداب جوانی وسرزندگی مو

به امید اینکه اون اشرف مخلوقاته زیر پاهاش پهن کنم

آره،یادت نره که

هیچ وقت یه غریبه دلش واسه پژمردگی روح تو نمی سوزه

پس مواظب باش