با تو بودن

از سپیدی برف تا خنکای سحر از بلندای چهچه قناری تا تابش کرم شب تاب از همهمه جاری ابر تا سکوت بی پناه اشک از سایه سار عشق تا کهکشان خلوت هستی همه و همه آسایش با تو بودن را فریاد می زنند

Monday, October 29, 2007

همیشه سبز باشید


ناز انگشت هنرمندی که با نهایت لطافت قلبهایی رو آفرید
که
ستاره های آسمون نت های تپش دل بی تابشون هستند
چه اعجازی است وقتی که صبح با پرنده های آوازه خونش شور زندگی روپشت دریچه دلهاشون می خونه
وقتی از اون صبر میخوان با صدای روان رود ،جاری شدن رو بهشون یاد میده
خورشید رو وسط دل آسمونش گذاشت تا بگه
وسط دلهاتون گرمای عشق رو بگذارید تا آسمون لحظه هاتون درخشان باشه
خوشا به حال آن سبز اندیشانی که او را میبینند ومی شنوند
اینان با درک و یقین به حضور نزدیک و قدرت لایزالش همیشه سبزندو پاینده

Saturday, October 20, 2007

غروب

PHOTO: Robert Pietraga
غروب
بوی سیرابی باغ
سرود شکرانه باران
تن تب آلود کوه در انتظار شب
تو با فاصله من با من
من با فاصله هفت آسمان از تو

Sunday, September 23, 2007

دوستی با تو


در قبال لحظه های عمرت

در قبال لحظه های بودنت

زندانی لحظه هایت هستی یا زندانبان؟

در هر دو صورت نتیجه یکی است

تو از معنای واقعی آن لحظه محروم مانده ای

و این یعنی لذت نبردن از لحظه ها

لذت نبردن از زندگی

و چه راحت در دوستی ها ،پنجه دوست داشتن آن را به زندان تعبیر میکند

و چه
آسان لحظه ای نقش زندانی را داری و لحظه ای زندانبان

در دوستی ها آموختم

چه زیباست عاشقانه شاخه ترد دوستی را در دست گرفتن

بوی عشق را استشمام کردن وپرواز کردن با آرزوهایش

و گفتن این جمله که همیشه دوستش خواهی داشت

چه ازفاصله ای دور و چه از نزدیک

اما نه زندانی او خواهی شد و نه زندانبان او

و این یعنی دوست داشتن واقعی و

همیشگی

Sunday, May 20, 2007

جشن زندگی


تاریکی راه

از پرشکوه بودن این جشن چیزی کم نمی کنه

جشنی به نام زندگی

یک فضای مرموز از وجود یک قدرت برتر بر لحظه های زندگی سایه افکنده

و من امشب در سکوت لحظه هایم به دنبال آن قدرت برترم

که شاید روزی بتوانم از تاریکی راه از او بپرسم

و جواب او را بشنوم که من چراغ راهت بودم

پس دلت را به نور من میسپردی

صحنه تاریک است تا نور من را زیباتر ببیبنی

تا مشتاق نورم شوی

و اگر چنین است پس چرا من سرگرم سیاه بازان شوم

دلهایی که سیاه است ،زبانهایی که سیاه می گویند و

باز هم سکوت

سکوتی به روشنایی نور

و این فضای رازآلود

شاید
قطره اشکی از دلی عاشق چکیده
یا
فرد آگاهی، سرخوش درک حضورش است
که
امشب ستاره ها عاشقترندو فضا مرموز تر

Tuesday, May 15, 2007

فرشته های روی زمین


ساده ترین و پر هیجانترین لحظه ای رو که آدم تو زندگی تجربه میکنه قضاوت کردن هست
در مورد همه چیز از هوا گرفته تا عشق ،از معضلات ا جتماعی گرفته تا دستپخت میزبانی که دو شب پیش با هزارتا فیس و افاده شما رو مهمون کرده بود!
مطمئنم که واسه همه هیجان انگیزه، دلیل اصلیش هم اینه که در اوون لحظه کاملاً خودمون رو متفاوت از اون فرد مورد نظر و مبرا از مشکل مربوطه میدونیم.
و مشکل ترین و بی انگیزه ترین لحظه اون موقعی هست که حقیقت زندگی مثل سیلی توی گوشمون میخوره و تا بیایم به خود بیایم میبینیم که با یک بام و دوهوا بازی کردن یک زندگی رو تلف کردیم .
و مطمئن هستم که هر کسی در وادی آرزوهای خودش به این لحظه هم رسیده.
حالا فکرشو کن توی این زندگی هر کسی با لحظه های خودش ساز خودشو می زنه، وای که این فرشته ها چه صحنه هایی رو از اون بالا میبینن.
خوبیش هم به اینه که هر کس هم فکر میکنه خودش بهترینه و باز هم خوبیش به اینه که همه توی یه مسیر به نام زندگی با هم هم سفرن تا اینکه بخوان به این فرشته ها ثابت کنن ما از شما بهتر بودیم که تونستیم بیایم زمین .
خلاصه یکی از کنار دریاچه داره رد میشه یکی از کنار بیابون یکی سایه درخت رو سرش و یکی آفتاب سوزان اما چیزی که مهمه اینه که تو این راه هیچ کس سر اون یکی کلاه نذاره و دروغ نگه دیگه چه خواسته که یقشو هم بگیره و دمار از روزگارش در بیاره
نمیدونم چکار به همدیگه دارن بابا یکی بهشون بگه به راه خودتون هواستون جمع باشه که راه کوتاه و دوروور شلوغ یک دفعه خدایی نکرده اگه خیلی حواست پرت شه گم می شی تو راه و گم کردن راه یعنی جهنم!
حالا خدا وکیلی چند تامون تو راه خودش سرش به کار خودشه
همش منتظریم ببینیم کی جلو زد کی عقب موند اونی که جلو زده آخ که چه آدم دغل و حقه بازیه و اونی که عقب موند حتما داره نون نیتش
و میخوره و مستحق عذاب خدا!
و از اون جایی که آدم تو همین راه کوتا ه هزار تا همسفر میینه چشمش به همه چی وا میشه و چقدر کم هستن آدمهایی که سرشون به کار خودشونه و من فهمیدم که مشخصه این آدمای نازنین این فرشته های روی زمین چیه؟
ونها هر لحظه رو جشن میگیرن" این خیلی معنی میده اونها با داشته ها و نداشته هاشون شادن .یه راه دارن بنام زندگی به دل دارن اندازه دریا و یه نگاه دارن به گرمی آفتاب و کلامی به روحنوازی نسیم
حتی یک بار تو زندگی دلت ازشون نمیگیره ،لب به کلام بد باز نمیکنن و غیر از مهربونی هیچ چیز توی چنته ندارن .و با تنهاچیزی که غریبه اند آلودگی روح و دل و نگاه و زبانه .

یه چیز دیگه انرژی بی همتای هستی اطرافشونو احاطه میکنه طوریکه با یه نگاهشون آرامش مهمونت میشه.

مطمئنم که شما هم نمونه این جور آدما رو دیدید.

Wednesday, January 10, 2007

آرام باش

تصاحب یک لحظه باعث میشه که شیرینی و بودن در آن لحظه را ببازی
تصاحب قلبی عاشق باعث میشه که از اون دور بشی
تصاحب جوانی، باعث میشه که در هر لحظه از آن غبار پیری مهمانت باشه
اما دربستر زمان قرار داشتن وآرام بودن زیباترین راه ممکن است
مثل نیلوفری که در بستر دریاچه آرام گرفته
و اون موقع ،وقتی که یاد گرفتی دستان قدرتمند و مهربان ناشناختنی تو رو تصاحب کرده
دیگه چه هراس از به چنگ آوردن لحظه ای دار ی
چه بیمی از فردایی که در راه است داری
و چرا در قبال اونی که عاشقش هستی سرگردون باشی
چه لحظه ایی باشکوه تر از اون لحظه ا ی است که خودت رو متعلق به بزگترین نیروی هستی بدونی
و
نقشه زندگی و آرزو هات رو به دستان مهربون اون بسپاری
مطمئن باش که او بی همتاست

Saturday, January 6, 2007

Tuesday, January 2, 2007

گل مینای وجودت


یک زمین پر از گلهای شاداب مینا

یه آسمون آبی آبی بالای سرشون

یه درخت نخل بلند همسایشون

باد آرومی میوزه و اونا رو میرقصونه

یه جورایی محو تماشای خورشیدن که

با قدمهای سنگین و سیاه له میشن

به اون میگن اشرف مخلوقات

و دوباره و دوباره بدون اینکه فکر وجود ناز مینا ها باشه از روی خونه اونا رد میشه

و من

فهمیدم که نباید گلهای حساس و شاداب جوانی وسرزندگی مو

به امید اینکه اون اشرف مخلوقاته زیر پاهاش پهن کنم

آره،یادت نره که

هیچ وقت یه غریبه دلش واسه پژمردگی روح تو نمی سوزه

پس مواظب باش