با تو بودن

از سپیدی برف تا خنکای سحر از بلندای چهچه قناری تا تابش کرم شب تاب از همهمه جاری ابر تا سکوت بی پناه اشک از سایه سار عشق تا کهکشان خلوت هستی همه و همه آسایش با تو بودن را فریاد می زنند

Sunday, September 23, 2007

دوستی با تو


در قبال لحظه های عمرت

در قبال لحظه های بودنت

زندانی لحظه هایت هستی یا زندانبان؟

در هر دو صورت نتیجه یکی است

تو از معنای واقعی آن لحظه محروم مانده ای

و این یعنی لذت نبردن از لحظه ها

لذت نبردن از زندگی

و چه راحت در دوستی ها ،پنجه دوست داشتن آن را به زندان تعبیر میکند

و چه
آسان لحظه ای نقش زندانی را داری و لحظه ای زندانبان

در دوستی ها آموختم

چه زیباست عاشقانه شاخه ترد دوستی را در دست گرفتن

بوی عشق را استشمام کردن وپرواز کردن با آرزوهایش

و گفتن این جمله که همیشه دوستش خواهی داشت

چه ازفاصله ای دور و چه از نزدیک

اما نه زندانی او خواهی شد و نه زندانبان او

و این یعنی دوست داشتن واقعی و

همیشگی