با تو بودن

از سپیدی برف تا خنکای سحر از بلندای چهچه قناری تا تابش کرم شب تاب از همهمه جاری ابر تا سکوت بی پناه اشک از سایه سار عشق تا کهکشان خلوت هستی همه و همه آسایش با تو بودن را فریاد می زنند

Tuesday, May 4, 2010


از آنجائی که ما انسانهایی زمینی هستیم که به آسمان تعلق داریم،"بهترین آرزوی زمینی و بهترین آرزوی آسمانی " شما چیست؟




آرزوی زمینی من درک فرمایشی از صاحب عرش عظیم است که در کتابش فرموده" من از رگ گردن به تو نزدیکترم" . به عقیده من درک این جمله تو را به یقینی می رساند که حضوری مطلق را در لحظه به لحظهء زندگیت حس کنی و اینگونه می توان با شَرف و با وجدان و با دلی آسمانی زندگی کرد و آرزوی آسمانی ام این است که آنگاه که کالبد خاکی را ترک کرده و به آسمان راه یافتم هنوز این فاصله را با او حفظ کرده باشم .چه سهمگین است که با وجود اینکه در آسمانم اما به دلیل روزهایی که در زمین گذراندم ، گرچه او از رگ گردن به من نزدیکتر بود اما من بین خودم و او هفت آسمان فاصله انداخته باشم. که این همان شکست و حسرت است.


Friday, April 16, 2010

عاقبت انسان!!ا


از اولین روزهای بهار بود که باران شدیدی گرفت. به محض اینکه از رستوران بیرون آمدیم خیس خیس شدیم و امان از اینکه هیچ ماشینی رد نمی شد . اگر هم رد می شد تنها یک سطل آب رو از روی زمین به سمت ما پرتاب می کرد.کاملاً کلافه شده بودم و اولین عکس العمل طبیعی غر غر کردن بود.بالاخره تونستیم یک ماشین رو دربست کنیم تا سوار ماشین شدیم خانم میانسالی شتابان به سمت ماشین اومد و التماس کرد که اگه می شه اون و پدر پیرش رو هم ببریم . قبول کردیم .پدر پیر نازنینش رو جلو ماشین نشاند و خودش کنار من نشست. خانم خوشرو و خوش بیانی بود . به محض سوار شدن تشکر کرد و شروع کرد به صحبت ، صحبت از یک تنهایی! گفت از فردا می خوام پدر رو بذارم خونه سالمندان، واسه همین امروز بردمش آرایشگاه و اوردمش سعد آباد غذا بخوره و یکم بگردونمش، پدرم مهندس مکانیک هست ونزدیک 20 سال آلمان زندگی کرده وقتی من 5 سالم بوده از مادرم جدا شده ، مادرم رفته سر زندگی خودش و اون هم با من زندگی کرده ولی حالا دیگه ناتوان شده ، همش باید کمکش کنم از جاش بلند بشه من هم کتف و شونم درد گرفته خودم هم زندگی دارم باید به شوهر و دخترم برسم، خلاصه هر چی بهش می گفتم بیا ببرمت خونه سالمندان رضایت نمی داد، گفتم خونت رو میفروشم ، چون باید صد میلیون بدیم واسه خونه سالمندان می گفت نه . سال تحویل بهش گفتم پدر آرزوت چیه امسال گفت : سالم بمیرم! خلاصه دیروز رفتم نماز خوندم و گفتم خدا جون خودت راضیش کن به رفتن !!! دیگه یه مهر و تسبیح بردم بهش دادم گفتم پدر جون اینا رو ببوس و هر دعایی داری بگو. تا اینکه امروز صبح اومد بهم گفت باشه ، هر چی تو صلاح بدونی، منو ببر خونه سالمندان !!!!قضاوت در مورد این دختر و پدرو تصمیمی که گرفته بود به من هیچ ربطی نداشت.ا .
من بر عاقبت تنهایی انسان گریستم .
فقط حواسم به این بود که اشکهای صورتم رو تاریکیِ شب بدزده . از راننده خواستم که آنها رو درب منزلشون پیاده کنه ،موقع خداحافظی پدر برگشت و تشکر کرد و با لبخند بر روی لب دستش را برای خداحافظی تکان دادو این صحنه مرا تکان داد . لبخندش حکایت از دردی تلخ داشت. در د تنهایی و من گریستم و گریسیتم .

موقع پیاده شدن، راننده تاکسی به ما گفت سلام مرا به حضرت حافظ برسانید. و این شعر در فضایِ بودنم تکرار شد:
«حافظا در كنج فقر و خلوت شب هاي تار / تا بود وردت دعا و درس قرآن، غم مخور»!!!!!!!!!!ا
از طرفی اگر این جمله ای که در تعریف خوشبختی آمده درست باشه، شاید آن پیر مرد نازنین در کنا ر این تنهایی از خوشبخت ترین مردم بوده است.:خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.به این مسئله فکر کنید.
شما چه برداشتی دارید؟ این "واقعیت "چه پیامی می تواند داشته باشد؟

Tuesday, February 16, 2010

از دوستی با چهارنفر بپرهیز!!!ا

از فرمایشات حضرت علی (ع) است که:" از دوستی با چهار نفر بپرهیز:
1. احمق، چرا که مى‏خواهد تو را سود دهد ولى زیان‏ مى‏رساند. 2. بخیل، چه اینکه آنجا که به شدت به او نیازمندى از تو دریغ خواهد کرد. 3. بدکار، زیرا تو را به اندک چیزى مى‏فروشد. 4. دروغگو، چرا که مانند سراب است، دور را در نظرت نزدیک و نزدیک را دور می ‏نماید. [حکمت 38]"
حال خوب بیندیشید،آیا در حیطه دوستان اطراف خود فردی است که یکی از خصوصیات ذکر شده را دارا باشد؟آیا دوستی با او که هزینه اش جز زیان و دریغ کردن کمک و فروخته شدن زیر قیمت و دروغگویی است ، ارزشی دارد؟آیا در هنگام انتخاب دوست ، به این 4 خصیصه با دقت اندیشیده اید؟ و سوال اصلی اینکه،آیا تا به حال ضرری فراموش نشدنی از فردی به ظاهر دوست در زندگی خرده اید که اگر به فرمایش حضرت علي (ع) توجه می کردید و از دوستی با او پرهیز می کردید، این ضرر متوجه حالتان نمی شد؟
واسه من، تو زندگیم بارها به وجود اومده ، چون روی پیشونی هیچکدوم از دوستان و اطرافیانم ننوشته بود که این فرد ارزش دوستی داره یا نه ؟!!! و هیچ دستگاهی هم وجود نداره که میزان حماقت و بخل و دروغگویی اونها رو واسمون اندازه بگیره که حساب کار دستمون بیاد یا هیچ کس نمی یاد فریاد بزنه که من احمق و بخیل و.... هستم . اما..........
بارها و بارها دوستی به ظاهر دوست بهم گفت "وای نمی دونستم این جور می شه من این حرف رو زدم که به نفعت بشه نمی دونم چرا به ضررت شد؟؟؟؟"(احمق) یا "وقتی زیر بارون با دوستی سوار ماشین بودم ، ماشین خراب شد واون سریع بهونه آورد و تنهام گذاشت و رفت"(بخیل) یا " بارها با حرفِ نزده و عملِ انجام نداده فقط با پیش فرضها و قضاوت های خودش من رو به هر کسی که نزدیک دستش بود فروخت !!!"(بدکار) یا یه کار خیلی ساده رو تو چشم تو انقدر بزرگ جلوه می ده که فکر کنی اون کاری نشدنی است، یا توی همین عالم به ظاهر دوستی هزار تا حرف پشت سرت می زنه اما چون قانون دیوار حاشا بلنده رو قبول داره می گه من نگفتم!(دروغگو) اون موقع هست که باید سیستم ایمنیت فعال بشه و بفهمی که این خصلت ها در وجود هر فرد صفت هایی است که تو چارشون رو نمی کنی و تنها راه حل فراره یا همون پرهیز کردن ، چون مطمئناً اگه همچنان باهاش ادامه بدی دیر یا زود دودش تو چشمت می ره، پس باید واسه دوستی کردن قبلش فیلتر گذاری کنیم چونکه بعضی از دوستی ها به بیراهه می ره !!!

Monday, January 18, 2010

دوستی پرسید چرا روزی ده بار می گوئیم " اهدناالصراط المستقیم".؟

عقیده بنده بر این است که ما انسانها از آنجائیکه از ضریب هوشی بالایی برخورداریم ، روزی ده بار می گیم "اهدناالصراط المستقیم" که اگه اون دنیا یقه مبارکمون گرفتن بگیم ما که التماس می کردیم ما رو به راه راست هدایت کن می گفتیم{ اون هم روزی ده بار} اما این شیطون نامرد، نگذاشت که نگذاشت . حالا خداییش بیایم در زندگی روزمره این بیان رو بررسی کنیم ، به نظر من در 24 ساعت شبانه روزکه هستیم روزی ده بار در عبادتمان می گوییم "اهدناالصراط المستقیم" اما این آیات فقط برای عبادت نیست که اصل آن برای اطاعت است. پس آیا من در 24 ساعت شبانه روز چقدر از این آیه ء زیبای عبادتم را اطاعت می کنم؟ 7 ساعت که خواب ، 8 ساعت در محیط کار که اگر به این عبادتم بخواهم معنا دهم راه مستقیم یعنی: کمتر غیبت هکارانم را کنم،کمتر در مورد همکارانم قضاوت اشتباه کنم ، کمتر با زبان در کار آنها گره اندازم و بیشتر کارگشا و گره گشا باشم و ..... 9 ساعت دیگر می ماند که حداقل 1 ساعت درگیر رفت و آمد هستم و راه مستقیم یعنی کمتر در هنگام رانندگی حق دیگران را پایمال کنم و ..... 8 ساعت ماند برای خودم و زندگی خانوادگی و همسر فرزندان پدر ومادر و خواهر و برادر و دوست وهمسایه که راه مستقیم یعنی در قبال آنان صبور باشم و خوشرو ومهربان و دستگیر و.... در کنار همه اینها وقتی سری به آرزوهام می زنم مایوس و ناشکر از الطاف بیکرانش نباشم که هستم!!!!!!!!!،خوب می دونیم که راه مستقیم بهمون نشون داده شده اما اونجایی که خشمگینیم و حسد می ورزیم و صبور نیستیم و نامهربانیم و دستگیری نمی کنیم و از کمک خود به دیگران دریغ می کنیم را نمی گذاریم به حساب گمراهی و کم لطفی و بد خلقی های خودمون ، چون چه چیزی آماده تر از شیطان که همه تقصیر ها را گردن اون بندازیم که اگه گمراهیم کار اونه مگرنه ما اصلاً به این گمراهی راضی نیستیم!!!!!و چه معبودی مهربانتر از پروردگار که از اون طلب مغفرت کنیم اما سهم اطاعت خودمون پس چی شد؟ تا صبحی دیگر و عبادتی دیگر و گفتن "اهدناالصراط المستقیم" دیگر و اطاعت نکردنی دیگر!!!خداوندا به درگاهت همیشه خجل می آیم ، ایکاش آدم باشم و هیچگاه نگویم من می خواستم اما شیطان نگذاشت که اگر من با تو باشم شیطان مثقالی چنده؟ فقط کافیه در کنار عبادتت اطاعتت رو کنم به همین روشنی اما فکر کنم خیلی راحت خودم به کوچه چپ می زنم و باز هم همون هستم که بودم!!!!!!!!ا